پارسا جـ❤ـونم ، نفسـم ، عشقـمپارسا جـ❤ـونم ، نفسـم ، عشقـم، تا این لحظه: 13 سال و 3 ماه و 26 روز سن داره

ღஜღ پارسا کوچولوی مـــــــا ღஜღ

17 ماهگی پارسا جیگر و عکسهای شمال(قسمت اول)

برقرار باشـی و سبز، گـل من تـازه بمون! نفسم پیشکش تو، جای من زنده بمون! سلام به همه دوستهای خوبم و همینطور پسر گلم . امیدوارم همه خوب و سلامت باشین. گل پسر نازم 14 خرداد ماه 17 ماهه شدی. توی این ماه پیشرفتهات فوق العاده زیاد بود و هر روز باعث شگفت زدگی بیشتر ما شدی. مخصوصا توی مسافرتمون که نشون دادی چقدر بزرگ شدی و همه چیز رو میفهمی و درک میکنی. توی حرف زدن خیلی پیشرفت کردی. جمله هایی رو میگی که فکرشم نمیکردم توی این سنت بتونی به زبون بیاری. استقلالت رو کاملا به اثبات رسوندی و فقط خودت باید غذاهات رو نوش جان کنی. شاید خوردن یک کاسه سوپ کوچیک توسط خودت 1 ساعت طول بکشه و کاملا سرد بشه و از دهن بی...
8 بهمن 1391

پارسای 2 سالۀ من و عکسهای تولدش

در ستاره بارانِ میلادت، میان احساس من تا حضور تو حُبابی است از جنس هیچ از دستان من تا لمس نگاه تو ، آسمانی است به بلندای عشق جشن میلادت را به پرواز می روم دراین خانگی ترین آسمانِ بی انتها آسمانی که نه برای من ، نه برای تو ... که تنها برای “ما” آبیست     پسر  گلم عزیزتر از جونم:  2 سالگیت هم به سلامتی تموم شد و وارد سومین سال زندگیت شدی. اینقدر همه چیز به سرعت داره میگذره که وقت کم میارم واسه ثبت خاطراتت. ولی سعی میکنم واست کم نزارم تا جایی که بتونم همه چیز رو برات بنویسم.  پسر دوسالۀ من اینروزا: تمام کلمات رو به...
1 بهمن 1391

بای بای پوشک

١ سال و ٩ ماه و ١٩ روز...   چه خوب ! که من بهشت را به بوسیدن های تــ♥ــو بخشیدم ! حالا همه جا بوی بهشت دارد و من ، عطر بوسه های تــ♥ــو را  !    پارسای عزیزتر از جونم:   پسر باهوش من،تصمیم گرفته بودم توی این ماه  از شیر بگیرمت اما با خواست و همکاری داوطلبانه ی خودت  کم کم با پوشک خداحافظی کردی و الان یک هفتست که دیگه مرد شدی و شدیدا از پوشک متنفری.  خوشبختانه تا به حال که پروژه ما بسیار موفقیت آمیز بوده و  هر بار نیاز به دستشویی داشتی خودتو به من رسوندی و با زبون شیرینت گفتی: دشـــــــویی .فکر ...
20 آذر 1391

مهربونی های پسرم

عصارۀ تمام مهربانی ها را گرفته اند و از آن فرشته ای ساخته اندهمچون  تو    میخوام از چشمهای قشنگ و مهربونی حرف بزنم که به من امید زندگی میده. چشمهایی که هر چقدر هم خسته باشم با نگاه کردن به اونها قدرت زندگی کردن رو پیدا میکنم. چشمهایی که تصویرش یک لحظه هم از جلوی چشمم نمیره و قلب پاک ومهربونی که هرچقدر هم ازش بگم کم گفتم.  مثل همیشه با خونه سازیهات مشغول بازی بودی و همه رو پخش کرده بودی وسط خونه، اومدم رد بشم برم توی آشپز خونه که پام رفت روی یکی از مکعبها ، داد زدم  و افتادم روی زمین ، یکدفعه لبهای کوچولویی رو کف پام احساس کردم بلند شدم نشستم دیدم داری تند تند پام رو بوس م...
4 مهر 1391

روزانه های ما

گل پسرم ، نفسم ، همۀ وجودم سلام: روزها هفته ها ماهها دارن چقدر زود میگذرن. این روزها زیاد حال خوشی ندارم خیلی سردرگمم. گاهی اوقات احساس خوشبختی می کنم. گاهی اوقات دلم میگیره و گاهی اوقات هم از گذر عمر افسوس می خورم. گاهی احساس می کنم چقدر عمرم داره بیهوده می گذره. گاهی هم میگم بزرگترین رسالت من تربیت پسرمه و گاهی... . این روزها خیلی وروجک و بازیگوش شدی. کارای خطر ناک هم زیاد انجام میدی به خاطر همینم هست که چهار چشمی مراقبتم و هیچ وقتی واسه نوشتن خاطراتت و کارهای دیگه ندارم. تربیتت خیلی مشکل شده . احساس میکنم کم کم داره رفتارهات شکل میگیره و من باید همۀ تمرکزم رو روی این قضیه بزارم. ولی در مجموع عاشقتم مامان. با تمام وجودم...
4 شهريور 1391

این روزهای من و همدمم پارسا

تمــــام اکسیـــژنـهـای دنـــیا را هم بیاورنــد بــه کــــارم نمی آیــد مــــن پــر از هــــــوای تـــو أم برگ گلم سلام:   این روزها تمام زندگیم حول محور تو می چرخه. نمی دونم این روزها رو چه جوری واست ثبت کنم که برات بمونه. که بدونی هر لحظمون چه جوری می گذره . در چه فضایی. خوشبختی هر روزم رو لمس کنی. خیلی وقته حسهای قشنگی از تو میگیرم... وقتی با هر یک قاشقی که غذا میخوری یک قاشق غذا هم دهن من میزاری... وقتی با اون دستهای کوچولوت بعد از تموم شدن غذا دونه دونه ظرفها رو جمع میکنی و میاری میدی دست من... وقتیکه با هر بار آب خوردنت ازم میپرسی که( آبه ایخوای؟) بعد بقیه ...
6 مرداد 1391

18 ماه مادرانه، عاشقانه، کودکانه

نــفس، شاید دلیلی باشد برای زندگی اما....... بی شک تــــو بهانه آنی....... مهربون پسرم سلام: گل قشنگم انگار همین دیروز بود که داشتم از ٦ ماهگیت و شیطنتها و واکسنتت مینوشتم حالا دقیقا ١ سال از اون رو میگذره. نمي تونم بگم روزهای با تو بودن تند گذشت يا كند . هر چی بود عالی گذشت . روزهایی پر از شادی و هيجان و شگفتی . روزهایی پر از بچه داری و خستگی . روزهای عشق و يكرنگی . روزهای تكرار نشدنی ... چقدرخوشحالم که داریم به 2 سالگیت نزدیک تر میشیم،خوشحالم از اینکه روز به روز حرفای من رو بهتر میفهمی و واکنش نشون میدی . مثل طوطی همه چیز رو تکرار میکنی، نمیدونم که چقدر باید از خدا تشکر کنم به خاطر ت...
15 تير 1391

این روزهای قلب من ♥ پارسا ♥

به قدر کندوی عسل طعم روزهایم شیرین شده، بس که عسل می بارد از نگاهـــــــــــت ، از لبـــــــــــت؛ وقتی چشم در چشمم شیرین بیانی می کنی...!!!       ماه آسمون من سلام:   گل قشنگ من پارسا جونم این روزا بی حد و اندازه شیطون و وروجک شدی زندگی من. با خودم فکر میکنم میگم  یه بچه کوچولو دیگه ازینم شیطونتر میشه که تو هستی؟؟؟   میخواستم از شیطنتهات بنویسم، ولی بی خیال...     بی خیال وقتی،  عاشقانه همه کارهاتو دوست دارم . آخه اینقدر عشقی که بهت دارم زیاده که بقیه کارات جلوی چشمام نمیاد...  اصلا عاشق تمام شیطونی ها و خرابکاری هاتم و با تمو...
30 خرداد 1391

عاشقانه با تو...

 مهربانی  کودکم: خواستم مهربانی را یادت دهم، تا این دنیای سرد ویخ زده را آنچنا ن  گرم کنی که گلهای شادی همه جا برویند؛ اما توخود مهربان بودی وبه من دوباره آموختیَش. وقتی که زانوی غم بغل گرفتم و چهره ی تو نا آرام شد... وقتی که سردرگریبان بردم و تو با دستهای کوچکت نوازشم کردی ... وقتی که ازدرد آه کشیدم وسراسیمه به سویم شتافتی و تا لبخند را برلبانم ندیدی،  مهرت را دریغ نکردی. حال اگر روزی از من خواستی که مهربانی را برایت نقاشی کنم...   زیباترینم:  صورت تو را خواهم کشید. تو که به من آموختی مهربانی آموختنی نیست، ...
1 خرداد 1391

فاطمه جون تولدت مبارک

امروز 24 اردیبهشت ماه تولد دختر خالۀ پارسا جون فاطمه جونمه ٦  سالگیت مبارک گل خاله ( وبلاگ فاطمه جون) امروز سالگرد زیباترین هدیه خداوند به زمینی ها ست و سالروز جدایی تو از فرشته هاست   * * * * * *   در آن روز که فرشتگان از عشق سرشار بودند و پایکوبی میکردند دانستم،‌ تو ای نازنین پای بر زمین خاکی عالم نهاده ای، پس برای خوش آمدی گویی هدیه ای تقدیمت میکنم و آن قلب کوچک و بی ریای من است     یه کیک خیلی خوش طعم، با چند تا شمع روشن یکی به نیت تو یکی از طرف من الهی که هزارسال همین جشنو بگیری...
24 ارديبهشت 1391